قبلا مطلبی نوشته بودم که در آن یک bookmarklet برای اشتراکگذاری در تلگرام دسکتاپ قرار داده بودم. حالا همان بوکمارکلت را تبدیل به یک extension ساده برای گوگل کروم کردهام.
از این لینک میتوانید این اکستنش را روی مرورگر کروم دسکتاپ نصب کنید:
قبلا مطلبی نوشته بودم که در آن یک bookmarklet برای اشتراکگذاری در تلگرام دسکتاپ قرار داده بودم. حالا همان بوکمارکلت را تبدیل به یک extension ساده برای گوگل کروم کردهام.
از این لینک میتوانید این اکستنش را روی مرورگر کروم دسکتاپ نصب کنید:
پس کجاست؟
چند بار
خرت و پرت های کیف باد کرده را
زیر و رو کنم:
پوشه مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار
کارت های اعتبار
کارت های دعوت عروسی و عزا
قبض های آب و برق و غیره و کذا
برگه حقوق و بیمه و جریمه و مساعده
رونوشت بخشنامه های طبق قاعده
نامه های رسمی و تعارفی
نامه های مستقیم و محرمانه ی معرفی
برگه ی رسید قسط های وام
قسط های تا همیشه ناتمام …
پس کجاست؟
چند بار
جیب های پاره پوره را
پشت و رو کنم:
چند تا بلیط تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکه ی سیاه
صورت خرید خواروبار
صورت خرید جنس های خانگی …
پس کجاست؟
یادداشت های درد جاودانگی؟
قیصر امین پور
امروز سالروز تولدش است.
چند روز پیش بنده خدایی خواهشی کرد در این حدود که با کارت عابربانک مبلغی برایم جابجا کن و وجه را نقد بگیر. من با یک حساب سرانگشتی که بعداً فهمیدم اشتباه بوده به نظرم آمد که حساب و کتابم مشکل پیدا میکند و گفتم امکانش نیست. در حالی که امکانش بود و من فقط به خاطر حساب و کتابم این را گفته بودم.
۱- ۳۵ ضربه شلاق در روز جمعه در ملا عام.
۲- گرداندن در بازار و معرفی به نام مفسد اقتصادی
۳- مصادره اموال و بر گرداندن آنها به صاحبان اصلی.
۴- ابن هرمه در زندان میماند و امر بر او مشکل گرفته میشود .
۵- پای اورا در زندان ببندتا نتواند راه برود وفقط در لحظات نماز او را باز نما .
۶- نگذار کسی با او ملاقات کند و برای او غذا و لباس و نوشیدنی و فرش برای او ببرد .
۷- هر کس به ابن هرمه راه فراری یاد داد او را نیز در بند کن تا توبه کند .
۸- ابن هرمه حق داشتن وکیل ندارد.
۹- ابن هرمه تا جایی که با خطر مرگ مواجه نشود حق هوا خوری در حیاط زندان را ندارد.
۱۰- بعد از گذشت یک ماه اگر دیدی طاقت دارد ۳۵ ضربه شلاق دیگر به او بزن .
در میان خانوادهاش افتاده، با چشم خود میبیند و با گوش میشنود و با عقل درست میاندیشد که عمرش را چطور تباه کرده و روزگارش را چگونه سپری؟
به یاد ثروتهایی که جمع کرده میافتد.
همان ثروتهایی که در جمعآوری آنها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبههناک گرد آورده!
تا آنکه گوشش مانند زبانش از کار میافتد.
در میان خانوادهاش افتاده، نه میتواند سخن بگوید و نه با گوش بشنود.
پیوسته به صورت آنها نگاه میکند و حرکات زبانشان را میبیند اما صدای کلمات آنان را نمیشنود.
مرگ تمام وجودش را فرا میگیرد.
چشمش نیز مانند گوشش از کار میافتد و روح از بدن او خارج میشود.
چون مرداری در بین خانوادهی خویش بر زمین میماند که از نشستن در کنار او وحشت دارند.
سپس او را به سوی منزلگاهش در درون زمین میبرند و به دست عملش میسپارند و برای همیشه از دیدارش چشم میپوشند …!
.: نهج البلاغه – بخشهایی از خطبهی ۱۰۹
به نقل از وبلاگ صفحات خط خطی
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
حافظ